روزهای تنهایی من
روزهای تنهایی من

روزهای تنهایی من

 نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی

 نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی .

 نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی

 نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی . 

نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی

 ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی . 

به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی

 به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی . 

کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان 

نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی . 

گهی افتان و خیزان چون غباری دربیابانی

 گهی خاموش و حیران چون نگاهی برنظرگاهی .

 رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها 

باقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی


رهی معیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.